« بیگ جان مك مسترز » ( گیبل ) و « اسكوار جان سند » ( تریسى ) دو جویندهى نفت هستند كه فراز و نشیبهاى مالى آنان با مشغلههاى عاطفىشان در هم آمیخته است.
پس از اینکه مامور راه آهن خانواده جسی را مجبور به تخلیه اجباری از مزرعه شان می کند، جسی و فرانک تصمیم به انتقام می گیرند...
در فرانسه قرن پانزدهم یک دختر کولی توسط رئیس فاسد دیوان عالی متهم به قتل شده و تنها ناقوس زن گوژپشت کلیسای نوتردام می تواند او را نجات دهد...
معلمی سالخورده و مدیر اسبق مدرسه ای شبانه روزی،زندگی حرفه ای و شخصی خود را طی چند دهه مرور می کند...
"ژان" یک نظامی سرگردان، برای ترک کشور شبانه به یک بندر کوچک می رود. او با "نلی"، دختری هفده ساله و یک سگ برخورد می کند. او عاشق "نلی" شده و به او می آموزد چگونه روی پای خود بایستد...
« پروفسور هنرى هیگینز » (هوارد)، استاد زبان شناسى، در بازار لندن با دختر عامى گلفروشى « الیزا دولیتل » (هیلر) رو به رو مى شود و با دوستش، « كلنل پیكرینگ » (ساندرلند) شرط مىبندد كه به او فن بیان بیاموزد...
زنی زیبا و متبکر در لوئیزیانا به دلیل غرور بیش از حد خود نامزدش را از دست می دهد اما با خود عهد می بندد که او را دوباره بدست آورد و...
در طول جنگ جهانی اول، سال 1915، کشور فرانسه. سرگرد برند، فرماندهی گردان 39 پرواز سلطنتی را بر عهده دارد. گردان وی صدمات زیادی می بیند اما او همچنان بر پیش روی مصمم است، اما بزودی باید با واقعیت های تلخ جنگ روبرو شود...
در شب کریسمس، یک پیرمرد خسیس به نام "ابنزر اسکورج" توسط روح همکار سابقش "جیکوب مارلی" ملاقات می شود. شریکش هم همانند خودش زمانی که زنده بوده خسیس بوده، حالا می خواهد به "ابنزر" هشدار دهد که خساست چه عواقبی برای او در جهان پس از مرگ دارد...
"پدر فلانگان" پس از شنیدن اعترافات یک مجرم تصمیم می گیرد پناهگاهی با نام "شهر پسران" تاسیس کند."وایتی مارش" به آنجا می رود اما فرار کرده و گرسنه باز می گردد.او دوباره فرار می کند اما وقتی دوستش تصادف می کند بار دیگر باز می گردد.او فرار کرده و به گروه برادرش می پیوندد و...