در سالهاى اوج جنگ جهانى اول ، زندانیانى از كشورهاى مختلف متفق در بازداشتگاهى آلمانى به اسارت در آمدهاند. بعد از اینکه چندین مورد فرار اتفاق می افتد، زندانی ها را به یک قلعه خوفناک منتقل می کنند که به نظر می رسد فرار از آن غیر ممکن باشد...
یکی از اعضای جنبش مقاومت فرانسه بنام «آندره دویگنی» که توسط نازی ها دستگیر و زندانی شده است، قصد گریختن از زندان را دارد. سپس در روزی یکسان او به مرگ محکوم می شود، و همینطور یک زندانی جدید به سلول او می فرستند، که ممکن است جاسوس باشد. اکنون او یا باید هم سلولی اش را بکشد، یا اینکه ریسک کند و او را در جریان برنامه هایش برای فرار بگذارد...
کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...
« میشل » ( لاسال ) جوان تنهایى است که بتازگی از زندان به جرم دزدی آزاد شده است. بعد از مرگ مادرش او براى گذران زندگى جیببرى مىكند ...
شهرى در مرز امریکا و مکزیک. بازرس ویژه ى مواد مخدر دولت مکزیک با «هنک کوینلین» ( ولز )، کارآگاه امریکایى خلافکار و در شرف بازنشستگى درگیر میشود...
«فردیناند گریفون» (بلموندو) کارگردان تلویزیونی همراه «ماریان»(کارینا) پرستار بچه هایش، خانه و خانواده اش را ترک می کند. صبح روز بعد مردی در آپارتمان «ماریان» به قتل می رسد و «فردیناند» (که «ماریان» اصرار دارد او را «پی یرو» بنامد) می پذیرد تا دوتایی به ریوی یرا بگریزند...
"کاترین" و "الکساندر" زوجی ثروتمند و پیچیده برای سر و سامان دادن به ویلای عموی مرحوم خود به نپال سفر می کنند. رابطه آنها رو به سردی می رود و شرایط نپال نیز به این مشکل می افزاید...
زنی با موهای مشکی (لورا هرینگ) در جاده ای از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد و دچار فراموشی می شود. او در خانه ای در جاده ی مالهالند لس آنجلس پنهان می شود. «بتی» (نائومی واتس) از اونتاریوی کانادا برای بازیگر شدن به خانه ی عمه اش در لس آنجلس میاید و به زن مو مشکی بر میخورد و او را در پیدا کردن هویتش کمک می کند. تا جایی که این دو به باشگاهی موسوم به “باشگاه سکوت” میروند و در آنجاست که می فهمند هیچ چیز آنگونه که بنظر میرسد نیست...
داستان آگوست سال 1925 در یک مزرعه دانمارکی اتفاق می افتد."بورگن" سه پسر دارد،"میکل" پسری خوش قلب که همسرش "اینگر" باردار است،"یوهانس" که باور دارد مسیح است و "آندرس" جوان که عاشق دختر خیاط است.عقاید بنیادگرای پدر دختر از نظر "بورگن" کفر محسوب می شود،او با ازدواج مخالفت می کند تا زمانیکه پدر دختر عقایدش را ترک کند و...
داستان فیلم در مورد تولد، زندگی و مرگ الاغی در دهکده ای فرانسوی در نزدیکی سوییس می باشد...